با اینکه شاید دیر باشه اما تو ۲۵ سالگی تازه دارم یاد میگیرم
یکم خودخواه باشم و یکم قاطع نایس پری سا جون این
خوبه^_^
+
دوستم سه چهار باریه داره میگه بیا بریم بیرون و دو روز پیشم
گفت جمعه بریم که گفتم باشه! دیروز کافه رو هم انتخاب کردیم
اما بعدازظهر یهویی گفت ممکنه بخوایم بریم خونه خاله ام و
صبر کن ببینم میشه بندازیمش یه روز دیگه یا من جیم بزنم و
خب بعد یه زمان کوتاهی که فکر کردم دیدم این الان بار چندمه
که داره اینجوری میشه؟! و گفتم بندازش یه وقت دیگه من
نمیتونم صبر کنم که تو ببینی میتونی بپیچی یا نه و تو الان
فاکینگ ۲۵ سالته مثلا سرکار میری با همون سرکار رفتنت به من
تیکه میندازی نمیتونی تصمیم بگیری که قراری که اول گذاشتم
مهم تره و نری خونه خاله ات؟ خب نشه اصلا کنسل شه اون
قرار بهتره...
رادیکالم نیستم این قضیه بارها تکرار شده بنظرم اگه کسی
بخواد زمان بزاره و پیدا کنه پیداش میکنه نه اینکه هی بپیچه!!
و به تخمم که دوستیمون بهم بخوره حتی...والا با اون دعوایی
که با دوست پسرش شد و منو متهم نشون داد و گوش دادن
مکالممون توسط دوست پسرش من تا الان کلا باید رابطه ام رو
قطع میکردم=)
حالادو روز دیگه ممکنه چس ناله تنهایی بکنم ولی آدم بخاطر
تنهایی که نباید با هرکسی باشه و خودشوکوچک کنه:"))
قطره های کوچک افکارم...برچسب : نویسنده : 3rainygirld بازدید : 95