کاور لباس،نارنیا،سه تار

ساخت وبلاگ

بچه که بودم اتاقم که خیلی دوستش داشتم(هق هق و فین شدید)دوتا کمد دیواری خیلی خیلی خیلی بزرگ داشت ،خییلی

بزرگ!

وقتی خیلی عصبانی یا ناراحت میشدم گرومپ گرومپ پاهامو میکوبیدم میرفتم تو اتاقم و تق در اتاقمو میبستم و در کمد گنده

هرو وا میکردم؛ خودمو پرت میکردم رو بالشتا و تشکای مهمون و بعد گریه میکردم و پا میکوبیدم،کاور لباسارو با دستم

میگرفتم میکشدم و پاره میکردم و این کار بهم حس خوبی میداد حس میکردم از همه انتقاممو گرفتم!!

سعی میکردم از ملافه ها و بالشتا بیام بالا فین فین میکردم و خودمو میمالوندم به پالتو ها و کت وشلوارا میشستم رو اون کوه

بلند رخت خوابای مهمون و در کمد و میبستم و صبر میکردم...

وبه طرز عجیبی تو تاریکی اروم میشدم و میدونستم هیشکی قرار نیست بیاد تو اتاق یا منو بیرون بیاره و میدونستم که خودم

تو کمدمو خودم!

تنهایی میرفتم ته کمد و یکم چپه میشدم دستمو دراز میکردم تا ببینم در نارنیارو پیدا میکنم؟

اما پیداش نمیکردم دستم میخورد به جعبه سه تار وحقیقت پرت میشد سمتم ولی من ناراحت نبودم خوشحالم نبودم!من خنثی

خنثی بودم!! در کمدو باز میکردم میومدم بیرون وهمه چیز دست کم مثل قبل جیغ و داد وناراحتیم میشد و بعدشم خودمو پرت

میکردم رو تختمو کتاب میخوندم...!

پ ن:مامان یا بابا هیچ وقت گیر ندادن یا نپرسیدن که ایا من پایین کاورای لباسو میکنم؟:")...

پ ن ۲:دلم اتاق قبلیم با اون کمدای گندشو میخواد!مخصوصا الان!!

قطره های کوچک افکارم...
ما را در سایت قطره های کوچک افکارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3rainygirld بازدید : 166 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:20